شناخت گذشته و آينده در مكانيك كوانتوم
آلبرت اينشتاين، ريچارد تولمن، بوريس پودولسكي 26 فوريه 1931 ترجمۀ یدالله موقن
سخن مترجم
آلبرت اينشتاين(1879-1955) بزرگترين فيزيكدان قرن بیستم بود. او واضح نظريههاي نسبيت خاص وعام بود كه درك بشر را از فضاو زمان و حركت و ماده و جاذبه تغيير داد. اينشتاين در عين حال نظريۀ پلانك در مورد ذرهاي بودن انرژي را در مورد نور تعميم داد و گفت كه نور نيز از بستههاي انرژي به نام كوانتا تشكيل شده است و با اين نظريه اثر فتوالكتريك نور را توضيح داد. اما اينشتاين با تفسير بوهر كه به تفسير مكتب كپنهاك از مكانيك كوانتوم مشهور است نظر خوشي نداشت بحث او با بوهر(1885-1962) در نقطۀ حساسي در تاريخ عقلي قرن بيستم صورت گرفت. در سال 1926 نظريۀ «جديد» كوانتوم هايزنبرگ و شرودينگر ادعا ميكرد كه اساس تئوريك دقيقي را براي فيزيك اتمها ارائه ميدهد. اما پرسشهايي دربارۀ جنبههاي اساسي نظريه مطرح ميشد كه برايشان پاسخي وجود نداشت. رهيافت نيلز بوهر مستلزم دست كشيدن از دترمينيسم ]جبر علمي،عليت[ بود. در مكانيك كوانتوم، برخلاف مكانيك نيوتني، شناخت وضع كنوني اتم فقط ميتواند اطلاعاتي آماري دربارۀ آينده آن بگويد. در تفسير بوهر از مكانيك كوانتوم، رئاليسم]واقعگرايي[، يا لااقل واقعگرايي خام، مردود شناخته ميشود؛ زيرا طبق نظريۀ رئاليستي، مقادير فيزيكي مانند وضعيت و سرعت و نظير اينها در همۀ زمانها داراي مقادیري دقيق هستند، اما در مكانيك كوانتوم چنين چيزي ديگر وجود ندارد. اينشتاين حاضر نبود كه پابهپاي اين تغييراتي انقلابي پيش برود، بنابراين بحثهاي داغ در دهۀ بعد ميان او و بوهر بالا گرفت.
بحثها چندان به محتواي تئوري خاصي مربوط نميشدند بلكه با آن چيزي كه تئوري علمي بايد باشد ارتباط مييافتند. بحثها بر سر سرشت جهان نبود بلكه دربارۀ اين بود كه چه نوع تفسيري از جهان را بايد داراي معني دانست؟ اين مجادلهاي بود بر سر سرشت تئوري فيزيكي.
سرآغاز بحث بوهر و اينشتاين را ميتوان از بهار سال 1920 دانست يعني هنگامي كه بوهر به برلن سفر كرد و در آنجا با اينشتاين، پلانك و جيمز فرانك ملاقات نمود. اما اوج مباحثه ميان آن دو در ششمين كنگره سولوي در اكتبر 1930 صورت گرفت. در اين كنگره اينشتاين كوشيد تا رابطه عدم تعين – را كه هايزنبرگ كشف كرده بود ابطال كند. چون بحث اينشتاين در اين مورد نيز مانند ديگر موارد بر پايۀ آزمايشي خيالي و مستلزم بحثي طولاني است در اينجا از وارد شدن به آن خودداري ميكنيم. بوهر فرداي آن روز با به كار بردن نسبيت عام اينشتاين، ظاهراً نادرستي استدلال اینشتاین را بر ملا كرد. البته بحث بر سر اين مباحثه هنوز هم ادامه دارد، بعضيها در استدلال اينشتاين نقصان ميبينند و بعضي ديگر در استدلال بوهر. با اينكه اينشتاين پس از اين مباحثه شكست را پذيرفت اما بدرستي تفسير مكانيك كوانتوم كه بوهر ارائه ميداد اعتقاد پيدا نكرد. او اعتبار رابطۀ عدم تعين هايزنبرگ را حتي بيش از خود هايزنبرگ پذيرفت و ديگر نكوشيد كه تناقضات درون نظريۀ مكانيك كوانتوم را بيابد بلكه بر آن شد تا نشان دهد كه مكانيك كوانتوم بدان شكلي كه بوهر تفسير ميكند ناقص است. اينشتاين سرانجام با همكاري بوريس پودولسكي و روزن مقاله دوران ساز خود،«آيا توصيف مكانيك كوانتوم از واقعيت فيزيكي ميتواند كامل شناخته شود؟» را در سال 1935 ارائه داد. ولي چهار سال قبل از انتشار مقالۀ مذكور اينشتاين در زمستان سال1931 در انستيتوي تكنولوژي كاليفرنيا در پاسادنا به ايراد يك سلسله سخنراني پرداخت و ضمناً فرصتي يافت تا با همكاري فيزيكدان برجسته ريچارد تولمن و فيزيكدان جوان روسي بوريس پودولسكي مقالهاي بنويسد با عنوان:«شناخت گذشته و آينده در مكانيك كوانتوم» گرچه دراين مقاله حتي يك فرمول رياضي به كار نرفته اما بايد آن را يك مقالۀ بينظير دانست كه فقط نابغهاي مانند اينشتاين ميتوانست بنويسد.
مجله ساينس در ضميمۀ خبري خود در مارس 1931 محتواي مقاله را پيش از انتشارش معرفي كردو در خصوص آن نوشت:«پروفسور اينشتاين بر پايۀ دستاورد ماكس پلانك، يكي از سنگهاي بناي نظريۀ كوانتوم را گذاشت… اكنون پروفسور اينشتاين با گفتن اين مطلب كه گذشته نيز مانند آينده نامعين است آخرين سنگ بناي درك ما از ماده و انرژي را كار ميگذارد.»
همچنان كه خود نويسندگان مقاله ميگويند نتيجۀ مهمي كه از اين مقاله ميتوان گرفت اين است كه نه تنها در مورد پيشبيني رويدادهاي آينده]در مقياس ميكروسكوپي[، طبق اصول مكانيك كوانتوم، عدم قطعيت وجود دارد بلكه در خصوص رويدادهاي گذشته نيز همين عدم قطعيت هست؛ و شايد از اينها مهمتر اين نتيجهگيري باشد كه در حالي كه در فيزيك كلاسيك ميتوان زمان وقوع رويدادهاي ماكروسكوپي هم چون باز و بسته شدن دريچه يك جعبه را دقيقاً تعيين كرد، در مكانيك كوانتوم چنين كاري ميسر نيست. به ديگر سخن، عدم قطعيت در پيشبيني رويدادها يادر مورد شناخت گذشته فقط محدود به رويدادهاي ميكروسكوپيك نميشود بلكه شامل رويدادهاي ماكروسكوپيك نيز ميگردد. نتيجه آنكه طبق نظر نويسندگان مقاله، مكانيك كوانتوم ناقص است.
ناگفته نماند كه بوهر بر اثر انتقادهاي اينشتاين در تفسير خود از مكانيك كوانتوم تجديد نظرهايي كرد؛ اما همچنان كه در آغاز اين يادداشت گفته شد بحث دراين مورد هنوز هم ادامه دارد.
ترجمۀ اين مقاله در اينجا ارائه ميشود و تا آنجا كه مترجم اطلاع دارد اين مقاله تاكنون به فارسي برگردانده نشده است.
A.Einstein , B. Podolsky , and N. Rosen
” Can Quantum Mecanical Description of Physical Reality Be Considered Completed ” translated by Yadollah Moughen
اين موضوع را همه ميدانند كه اصول مكانيك كوانتوم امكانات پيشبيني دقيق مسير آينده يك ذره را محدود ميكند. با اين وصف گاهي اوقات تصور ميشود كه مكانيك كوانتوم توصيف دقيق مسير گذشته يك ذره را ممكن ميسازد.
هدف يادداشت كنوني اين است كه دربارۀ يك آزمايش خيالي]ايدهآل[ بحث كند، آزمايشي كه نشان ميدهد امكان توصيف مسير گذشتۀ يك ذره به پيشبينيهايي در خصوص رفتار آتي ذرۀ دومي ميانجامد كه اين نوع پيشبينيها در مكانيك كوانتوم مجاز نيست. بنابراين از اين آزمايش خيالي اين نتيجه به دست خواهد آمد كه اصول مكانيك كوانتوم واقعاً در بردارندۀ عدم قطعيتي در توصيف رويدادهاي گذشته است كه مشابه همان عدم قطعيتي است كه در خصوص پيشبيني رويدادهاي آينده وجود دارد. اين آزمايش نشان خواهد داد كه عدم قطعيت در توصيف گذشته از محدوديت شناختي ناشي ميشودكه در اندازهگيري مانتوم وجود دارد.
جعبه كوچك B را آن گونه كه در شكل نشان داده شده است، در نظر ميگيريم. اين جعبه حاوي تعدادي ذرات همانند است كه در حالت تحريك گرمايي قرار دارند. در اين جعبه دو سوراخ تعبيه شده است كه دريچه s آنها را مسدود ميكند. دريچه به گونهاي تنظيم شده است كه به طور خودكار براي مدت زماني كوتاه باز و سپس بسته ميشود. تعداد ذرات در جعبه به گونهاي انتخاب شدهاند كه هر گاه ذرهاي از جعبه بيرون بيايد و مسير مستقيم SO را طي كند تا به ناظري كه در O مستقر است برسد، ذره دوم مسير طولانيتر SRO را بپيمايد، بدين معني كه ذره دوم پس از آنكه به طور الستيكي(كشساني(elastic) در نقطه R به بازتاب كننده بيضوي برخورد كرد منعكس شود.

جعبه پيش از باز شدن دريچه وزن ميشود و پس از بسته شدنش نيز وزن ميشود تا كل انرژي ذراتي كه از آن خارج شدهاند معين شود. ناظري كه در O مستقر است وسايلي در اختيار دارد كه بتواند ورود ذرات را مشاهده كند، او ساعتي براي تعيين زمان ورودشان و نيز دستگاهي براي اندازهگيري مامنتومشان]= مقدار حركتشان[ دارد. علاوه بر اين فاصلههاي SO و SRO قبلاً دقيقاً اندازهگيري شدهاند؛ و فاصله SO آن اندازه هست كه تاثيرات جاذبه كه در توزين جعبه دخيلاند بر كار ساعت اثر نگذارند و طول SRO آن اندازه طولاني هست كه توزين مجدد ودقيق جعبه، پيش از رسيدن ذره دوم، امكان پذير باشد.
اكنون فرض ميكنيم. ناظري كه در نقطه O قرار دارد همچنان كه ذرۀ نخست در مسير SO حركت ميكند مامنتوم آن را اندازهگيري كند و زمان ورودش را در نقطه O از روي ساعت بخواند. البته اندازهگيري مامنتوم ذره چنانچه باتاباندن اشعۀ گاما صورت گيرد، به شيوهاي نامعلوم، تغيير ميكند؛ اما با دانستن مقدار مامنتوم ذره در گذشته و بنابراين با در دست داشتن سرعت و انرژي قبلي آن، به نظر ميرسد زماني را كه دريچه باز شده است بتوان از زمان ورود نخستين ذره كه مقدارش معلوم است، محاسبه كرد؛ و همچنين بتوان انرژي و سرعت دومين ذره را از طريق مقدار انرژي كم شده از انرژي محبوس درجعبه به هنگام باز شدنش به دست آورد. بنابراين به نظر ميرسد كه اين امكان وجود دارد تا هم انرژي و هم ، زمان ورود دومين ذره را پيشبيني كنيم. اين نتيجه پارادوكسي است؛ زيرا در مكانيك كوانتوم انرژي و زمان دو مقداري هستندكه جابهجا(Commute) نميشوند] منظور از Commute اين است كه چنانچه زمان را دقيقاً اندازه بگيريم، ديگر نميتوانيم انرژي را نيز دقيقاً اندازهگيري كنيم و بالعكس[
تبيين اين پاردوكس ظاهري را بايد در اين نكته دانست كه برخلاف آنچه فرض شد نميتوان حركت گذشته نخستين ذره را دقيقاً تعيين كرد. در واقع ناچاريم نتيجه بگيريم كه هيچ روشي وجود ندارد تا از طريق آن مامنتوم يك ذره اندازهگيري شود بيآنكه مقدارش تغيير نكند. تحليل روش مشاهده اثر دوپلر در انعكاس نور مادون قرمز از يك ذرۀ نزديك شونده نشان ميدهد كه گرچه تعيين مامنتوم ذره چه پيش از و چه پس از برخورد ذره با كوانتاي نور به كار رفته امكان پذير است؛ اما در خصوص زماني كه ذره با كوانتاي نور برخورد ميكند عدم قطعيت وجود دارد. بنابراين در مثال ما گرچه سرعت ذره نخست را ميشد هم پيش از و هم پس از برخورد آن با نور مادون قرمز معين كرد، اما تعيني دقيق جايي كه در آن جا در مسير SO تغيير سرعت روي ميدهد امكانپذير نيست و براي تعيين زمان دقيق باز شدن دريچه، دانستن جاي تغيير سرعت ضروري است.
بنابراين بايد نتيجه گرفت كه طبق اصول مكانيك كوانتوم همان عدم قطعيتي كه در پشبيني رويدادهاي آينده وجود دارد در مورد تفسير رويدادهاي گذشته نيز موجوداست. همچنين بايد اين نكته را در نظر گرفت كه گرچه مانتوم يك ذره را ميتوان اندازه گرفت و بر اثر آن اندازهگيري وضعيتش نيز ممكن ميگردد؛ اما دانستن مانتوم يك ذره براي بازسازي مسير گذشتهاش كافي نيست؛ زيرا نشان داده شده است كه هيچ روشي وجود ندارد تا از طريق آن بتوان مامنتوم يك ذره را اندازه گيري كرد بيآنكه مقدارش تغيير نكند. سرانجام اين موضوع شايان توجه است كه بر اين نتيجهگيري شگرف نيز تاكيد شود كه مكانيك كوانتوم واقعاص در مورد تعيين زمان وقوع رويدادي ماكروسكوپيك همچون و باز و بسته شدن دريچه يك جعبه، محدوديتهاي اعمال ميكند
پایان y_moughen@yahoo.com
یک پاسخ به “شناخت گذشته و آينده در مكانيك كوانتوم”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
maghaleye jalebi bud