شعر یک ترانه ی تاجیکی

جولای 222008
 


وای از دنیا که یار از یار میترسد
غنچه های تشنه از گلزار میترسد
عاشق از آوازه دیدار می ترسد
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی

جام خالی سفره خالی ساغر وپیمانه خالی

کوچ کردن دسته دسته آشنایانم ولی باز

باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی

وای از دنیا که یار از یار میترسد

غنچه های تشنه از گلزار میترسد

عاشق از آوازه دیدار می ترسد

پنجه ی خنیا گران از تار می ترسد

شه سوار از جاده هموار می ترسد

این طبیب از دیدن بیمار می ترسد

ساز ها بشکست ودرد شاعران از حد گذشت

سالهای انتظار بر منو تو بد گذشت

آشنا نا آشنا شد تا بله گفتم بلا شد

گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم

سنگ سنگ کلبه ی ویرانه را بر سر زدم

آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید

چشمه ها خشکیدودریا خستگی را دم گرفت

آسمان افسانه ی ما رابه دست کم گرفت

جامها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد

بر منو بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد

بازا تاکاروان رفته باز آید بازا تا دلبران ناز ناز آید

بازا تا مطرب وآهنگ وساز آید پاگل افشانان نگار دلنواز آید

بازا تا بر در حافظ سر اندازیم

گل بیفشانیم ومی در ساغر اندازیم

—–
در زیر به این ترانه با صدای نگاره خالوا گوش کنید

  7 دیدگاه به “شعر یک ترانه ی تاجیکی”

  1.  

    من تا به حال آهنگی به زبیایی و با احساسی این آهنگ نشنیدم . با اینکه ایرانی هستم و خواننده های حرفه ای مثل داریوش و گوگوش و خیلی های دیگر داریم و حتی به جرأت بگویم خواننده های تاجیکی از خواننده های ما بسیار الهام می گیرند اما این شعر مرا ساعت ها به گریه انداخت و دیدم را نسبت به دنیا زیباتر و قلبم را رئوف تر کرد. با تشکر از نگاره که می دانم به زودی از بهترین ها خواهد بود. جابر

  2.  

    نام خواننده ی شهر خالی را بنویسید

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي