شعر تازه از مانا آقایی Mana Aghaee
فوریه 162006
اگر به من نزدیک می شوی
ای مرد!
بدنت را دور بینداز
من
نوازش های روح تو را می خواهم
تا نور را
لابلای پستان هایم
و صدا را
زیر کفش هایم احساس کنمای مرد!
من زبانم را
از چوب رختی ها آویزان کرده ام
اکنون قلبم را
از جامدادی ام بیرون می کشم
تا کلماتم را
عاشقانه به پای تو بریزم
ای مرد!
من فکر می کنم خدا
آدم را
برای غنچه کردن لب ها آفریده است
و بادها را برای بالازدن دامن ها
ای مرد!
من نمی دانم این حقیقت که می گویند چیست
اما می دانم
هروقت نام تو را بر زبان می آورم
یکی از دکمه هایم می افتد
ای مرد!
من راه می روم
می نویسم
برهنه می شوم
و در آینه
نفس های عمیق می کشم
دیگر حتی صندلی
مرا به نشستن متعهد نمی کند.
21 دیدگاه به “شعر تازه از مانا آقایی Mana Aghaee”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
با سلام
ما لینک شما را به صورت افتخاری در وبسایتمان قرار دادیم . لطفا شما هم لینک ما را با عنوان "بدوبیااینجا" در وبسایت خود قرار دهید .