شعر تازه از روجا چمنکار

 شعر
دسامبر 042006
 

با خودم حرف می زنم

با خودم حرف می زنم
با تکه های خودم حرف می زنم
با تکه تکه های خودم حرف می زنم
رابطه مجهول و
دستم دور بازوی تو حلقه
این رقص اما ، به انتهای خود نمی رسد من ، کم رنگ
تو ، نامرئی
رابطه مجهول و
نفسهات روی نفسهایم بُر که می خورد
دردی قلقلکم می دهد .

تکه ها را تکرار می کنم
تکه تکه ها را تکرار می کنم
غربت ، نه عطر تند ادویه داشت
نه طعم به هم فشرده خرما ، در بسته های غیر طبیعی
غربت ، فقط مرا به شب
شب ، وارد معرکه رگ می زند
و رد خون
پاک نمی شود از این همه آسمان و تیرگی .

تکه حرف می زنم
تکه تکه حرف می زنم
خوابِ این همه کارتن
گوشه ی خیابان های سرد تهران ، پاره که شد
ماه افتاد توی دامنم و
آب از سرم گذشت .

  15 دیدگاه به “شعر تازه از روجا چمنکار”

  1.  

    سلام خانم چمنکار عزیز و عزیز و عزیز

    تعدادی از اشعار شما را دوباره مطالعه قرار دادم
    واقعا عالیست
    من شما را تحسین میکنم چراکه شایسته ی تحسین و آفرین هستید.
    به امید دیدار.

    سعید صالح احمدی
    از بوشهر

    https://yourpoem.blogfa.com

    تعدادی از اشعار دفتر سوم ادبی من بصورت عکسهای
    گرافیکی باکیفیت در وب قرار دادم
    فکر میکنم هم از عشق سخن گفته باشم هم از خاطرات کودکی.
    نظرتون رو حتما درج بفرمائید روجای عزیز.

  2.  

    سلام دوست عزیز…اگر لطف بفرمایی و ایمیل آدرس و یا وبلاگ خانم روجا چمن کار را برام خصوصی بفرستی ممنون و سپاسگزارتم.
    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي