شعری از پگاه احمدی

آگوست 292006
 

پگاه احمدی

در سن هفده سالگی اولین شعرش را در نشریه تکاپو منتشر کرده است .. کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دارد و به نقد ادبی و ترجمه ی آثار شاعران آمریکایی و آنگلو ساکسون نیز پرداخته است..
از پگاه احمدی تا کنون چند مجموعه شعر با عناوین ِ :
” روی سُل ِ پایانی ” ، ” کادِنس ” ، ” تحشیه بر دیوار ِ خانگی ” (نشر اینترنتی)” این روزهایم گلوست ” و وَ همچنین اثر پژوهشی ِ این شاعر با نام ِ ” شعر ِ زن از آغاز تا امروز ” به انضمام آنتولوژی ِ جامع شعر زنان ایرانی و نیز ترجمه ی گزینه ای از شعرهای سیلویا پلَت با عنوان ” آواز ِ عاشقانه ی دختر ِ دیوانه ” به چاپ رسیده است .
در زیر شعر هایی از پگاه احمدی می خوانیم :

بیات ِ تُرک

نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خوانَد
پُشت
سیل ِ سلیطه می ریزد
کاشی
صدا
وَ در که مسجد را
با چادرهای پاره پشت ِ هوا می بَرَد

عکس های تاریخی
که از گلو خفه تر می شوند

پُشت ،
نیشابور ِ پاره می ریزد
نور آنقدر می چرخد ، می تابَد ، می پژمُرَد که می ریزد
وَ من آنقدر عاشق ِ این ماهوت ِ کهنه ام
که نمی دانم با این دست های جوان چکار کنم
با این هوای رفته تا ته ِ حوض
با این پوشیه
که گوشه های رضاشاه می رود
زمان ِ گمشده در ساعتی که هرشب ، لال
لالایی ِ مرا خوانده ست
هر صبح ، کر،
بالای کرکره رفته ست !

هوا
هوا که هرشب ، بیشتر گم می شود
صدا
صدا که لای درهای گرفته می گیرد
وَ شب که هرگز مرا به حال ِ دیوار ِ روبه رو نگذاشت !

هوا
هوای پُشت ِ اذان
هوای بلند شده از پُشت ِ خاک ِ چادرها
دست های نَشُسته ام را بُرد
به این صدا که از بس به مهربانی ِ درها فشار داد
زیر ِ پنجره افتاده ایم !

هوا
هوا که از بیات ِ تُرک ، قدیمی تر است
وَ از چهارگاه ، قدیمی تر است
وَ مثل ِ ” نقش ِ رستم ” به طاق می چسبد

نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خوانَد
نشسته ام وَ توی دستم ماه
ماه
شکل ِ آی با کلاه .

جیک جیک

سرهامان را تا روی سینه بغل می کنیم
آفتاب از روی تاب می افتد
تاب را تا روی سینه بغل می کنیم
از توی قاب می افتد
من هیچ وقت
این همه کودک نبوده ام !
با این صدای بی کمانچه به کوچه نرفته ام تا ماه
با آه ، تا تخت ِ بچگی ام دل نداده ام !
وَ این دلیل ِ گرم
تنها شبی ست
که موهای گندمی ام را به خواب های تو مبتلا کرده ست !

یک پُشت ِ بام ، بالاتر بیا !
ازاین دهان که توی چکمه نفس می کشید
ازاین هوا که رگش را به ماه می بندد

پاهایت را در آسمان ِ پُشت ِ سر ِ من دراز کن !
من خوابم می آید کتان !
خوابَم می آید کتان
وَ خوابم هی تولدم را عقب می اندازد ، بجنب !

دیشب از آنهمه شب های سینه زن در پُشت
جز زنگوله ای که شب را کُشت
تختی نمانده بود
امشب ، تمام ِ این آسمان ِ بی پهلو منم
که شب در گردنم
با پله های گم شده در می زند
وَ دل ، همین مردی ست
” که از کنار ِ درختان ِ خیس ” می آید !
وَ دل ، همین کوهی ست
که روی سینه بلندش کرده ام ، بجنب !

من هیچ وقت این همه عاشق نبوده ام
وَ هیچ وقت این همه زیبا نبوده ام
وَ هیچ وقت این همه شاعر نبوده ام
وَ دل ، همین مردی ست
” که از کنار ِ درختان ِ خیس ” می آید
وَ من یقین دارم
که سینه خیز ترین خاطره ام می شود
وَ من یقین دارم
که سینه خیزترین خط خطی اش می شوم
همین !
جیک ، جیک !

از راست به چپ: پگاه احمدی – نفیس نیا (مجری برنامه ) – مریم هوله

شنبه 17 ژوئن ساعت 7 بعد از ظهر – رتردام – دومین برنامه از پروژه ی صدای زن در شعر شاعران زن ِ ایرانی

  16 دیدگاه به “شعری از پگاه احمدی”

  1.  

    شعرهای پگاه خیلی مسائل را ممکن است داشته باشد. اما حد اقل حسن کار او این است که واقعن کار متفاوتی با شگردهای حتی تکراری شعر ی می کند. تلاش هم می کند. این به نظر من زیباست یا حداقل در خور تامل و تفکر است. شعرهای او نوعی بوی کهنگی می دهند اما انگار تاریخ بزرگی را پشت سر می گذارند و ما را در لایه های مختلف به هراس می اندازند و چیزی در جان مان چنگ می اندازد و انگار با گریه ای دلخراش رهای مان نمی کنند. شعر پگاه خواب را بر می آشوبد و ما را دچار بحرانی وجودی می کند. مثل روح سر گردان زنی گم شده در هستی ست که می خواهد تجربه زیبایی و زن بودن را در قالبی تازه دلخراشانه گریه سر دهد….
    اگر شعر پگاه را می خوانید اشیاو و اشباح لحظه ای شما را به خود نمی گذارند و کلمات انگار زبان در می اورند و به شما دهن کجی می کنند…..

  2.  

    بد نبود تازه داره راه می افته.!

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي