/شعری از رضا بی شتاب در آخر مقاله اضافه شد/ شاملو ده سال بعد/ گفتگو با سیمین بهبهانی

” شعر های خوب احمد شاملو در هوای تازه و بعد از آن جای انتقاد ندارد اما اگر کسی هم از اشعارش انتقاد می کرد، او گوشش بدهکار نبود.”….
شاملو؛ ده سال بعد
“شاملو؛ ده سال بعد” عنوان کلی مطالبی است که تعدادی از شاعران، نویسندگان و پژوهشگران در حوزههای مختلف درباره احمد شاملو، در دهمین سال درگذشتش برای وبسایت بی بی سی فارسی نوشته یا گفتهاند.
نویسندگان و گفتوگوشوندگان به مرور به شخصیت، شعر، ترجمه، قلم و نگاه این شاعر معاصر می پردازند. در روزهای آتی مطالب نویسندگان دیگر نیز در همین صفحه منتشر خواهد شد.
این مطالب دیدگاه شخصی نویسندگان آن است و لزوما مورد تائید بی بی سی نیست.
سیمین بهبهانی: گوشش به انتقادها بدهکار نبود
” شعر های خوب احمد شاملو در هوای تازه و بعد از آن جای انتقاد ندارد اما اگر کسی هم از اشعارش انتقاد می کرد، او گوشش بدهکار نبود.”
سیمین بهبهانی که ۳۱ سال با احمد شاملو حشر و نشر داشته، شعر شاملو را “درخشان” و او را انسانی “بسیار مودب و سخن شناس” می داند.
دهه و دههها؛ یادداشتی از محمد قائد
گذشت ده سال از مرگ احمد شاملو شايد برخی از بهترين انتظارها را دربارۀ او تحقق بخشيده باشد: خصلتِ فراعقلى ِ شعر، چه قدمايى و چه جديد، پيش از آنكه او بميرد به تاريخ پيوسته بود، اما سرودههای او همچنان، در خلوت و پشت ميكرفن، خوانده میشود و به احساس آدمها رنگ و بو و جلا میبخشد.
گذشت ده سال از مرگ احمد شاملو شاید برخی از بهترین انتظارها را درباره او تحقق بخشیده باشد: خصلتِ فراعقلى ِ شعر، چه قدمایى و چه جدید، پیش از آنکه او بمیرد به تاریخ پیوسته بود، اما سرودههای او همچنان، در خلوت و پشت میکرفن، خوانده میشود و به احساس آدمها رنگ و بو و جلا میبخشد.
مفهوم زمان از جمله اختراعاتی است که انسان فکرش را با آن بسیار مشغول میکند. خیام میگفت همین الآن که بروی، در صف دراز کسانی خواهی بود که هزار سال پیش رفتهاند، یا رفتند. اما تکلیف این هزار سال و هزار سال بعدی چه خواهد شد؟ خیام میگفت تکلیفی وجود ندارد، اگر هم داشته باشد به تو ربطی ندارد؛ کارت را بکن و حظ ّ ببر.
شاملو با شور فراوان کارش را میکرد و از زندگی عمیقاً لذت میبرد. در معرض توجه و برخوردار از ستایش خوانندگانش بود. مدام نوشتن و چاپکردن و بازنویسی متنها برای هر تجدید چاپی، نیرویی میطلبید که به طرزی غریب همچنان در او میجوشید.
اما کلیک چاشنی سروصدایی که به آن جوشش میافزود در چشم برخی ناظران قدری زیاد میآمد. در سالهایی از عمر، آدمهایی زندگی را کلاً آنچنان که هست قبول میکنند گرچه ممکن است از پذیرش وضع موجود تن بزنند. او میل نداشت پذیرش وضع موجود جامعه، و جهانبینی ِ رواقی در نگاه به زندگی با هم اشتباه شوند. نتیجه، اعتراضهایی بود که شاید در وجهی اجتماعی روشنفکرانه مینمود اما در وجه شخصی نالازم به نظر میرسید.
در جامعهای که حسد در بسیاری آدمها هم احساس و طرزفکر است، هم انگیزه وهم هدف، کلیک انتقاد را پای رقابت میگذاشت، حساسیت شدید نشان میداد و از جفای حاسدان مینالید: “منتقدان ما عملاً دشمن خونى معاصرانند، عین مدّعىالعمومها که همه خلایق را مشتى دزد و قالتاق مىبینند تا وقتى که خلافش ثابت بشود، اما انگار براى این دوستان هرگز ثابت نمىشود.” کاری مانند ترجمه دوباره دُن آرام و پیلهکردن به تفاوت آش و سوپ و بـُرش و آبگوشت و شوربا و گذاشتن لهجه پامناری در دهن دهقانان روس اگر خود او زنده میبود شاید به مراتب بیشتر آماج انتقاد قرار میگرفت. در غیابش کسانی که درباره این طرز تسویه حساب با مترجم قبلی حرف داشتند ناگفته گذاشتند و گذشتند. کمتر کسی پیجو شد سالهای ۴۰ و۴۱ در کلیک کتاب هفته چه گذشت که رسوبات روحیاش همچنان باقی بود.
شفقت را نه تنها در مسکوتگذاشتن خردهحسابهای قدیمی اصحاب قلم و دوات، بل در این نکته هم میتوان دید که وقتی یکی از فرزندانش بر سر ادعای ارثیه تا حد توقیف اثاثیه پیش رفت، حتی دشمنان فراوان او ساکت ماندند و انگار یکی از هزارها دعوای مشابه در دادسرا تلقی کردند.
آن مخالفان سالها دندانقروچه کرده بودند چرا وقتی همه چیز و همه کس را میتوان راحت کنار زد و از کار انداخت، این شخص در مسیر تعیین یک فقره ملکالشعرای صاحبصلاحیت راهبندان ایجاد کرده است. همزمان با عزیمت او، محافلی برای تهیه و توزیع مدیحه و صله ایجاد شد اما دوره این حرفها گذشته بود.
اگر شمار استقبال و اقتفا و تضمینها را بتوان نشانه وسیعاً خواندهشدن یک شعر و شاخص موفقیت شاعرش گرفت، “یاد آر ز شمع مرده یاد آر” سروده علیاکبر دهخدا، و “گفتم به شیخ راه ضلال اینقدر مپوی/ کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش” از محمدتقی بهار در ایران ِ دهههای نخست قرن پیش سرآمد بودند. در عصر ما چنان قطعات خواصپسند و درعینحال هیجانانگیزی اگر معادل امروزی داشته باشند سرودههای شاملوست.
نسلی که با کلیک شعر شاملو بزرگ شد همچنان سرودههای او را در نوشتهها و شعرخوانیها و اعتراضها تکرار میکند. بسیاری عبارات شعرهایش برای عنوان کتاب و مقاله گویاست. سال ۶۰ وقتی “هراس من ــــ بارى ــــ همه از مردن/ در سرزمینى است/ که مزد گورکن/ از آزادىِ آدمى/ افزون باشد” و “پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگو” روی شیشه عقب پیکان و مینیبوس نقش بست (و این کار بهفوریت قدغن شد) نشان میداد خلایقی که واژگانشان را با اشتیاق به کار میبـُرد متقابلاً میتوانند به زبان شعر او فکر کنند (اولی دستکم ۶۰۰۰۰ و دومی ۴۳۰۰۰ بار در اینترنت نقل شده است). کلمه جمع “پریا” را چنان شیوا به کار برد و پرشور روی نوار خواند که بهعنوان کلمه مفرد و اسم خاص در شناسنامهها جای گرفت. مضامین بدیع و سبک سرایش او در زمان حیاتش کلاسیک شد. پاداش کمی نیست.
© BBC 2010
BBC Persian
دوشنبه 26 ژوئيه 2010 – 04 مرداد
…………………………………………………….
بامداد
با یادِ روشنِ شاملو که «خشم وُ جسارت بود»
رضا بی شتاب
خجسته بود بامداد
با دهانش
شيرِ شعر
از پِستانِ معطرِ ماه مي نوشيد
دري بود بامداد
با شبانه هايش
كآواز مي داد
آزادي را
ستاره سيما بود بامداد
با رنج اش
به رنگِ زعفران
از هجرت وُ زندان ياران
مي سرود
جگر خسته بود بامداد
با آتشِ صدايش
كه خاموش نشد
در ظلمت وُ بيداد
حادثه بود بامداد
با حديث اش
بزرگ، اما
چه خسته وُ چه تلخ
گذشت از اين سرا
در آن بامداد
2010-07-24
2 دیدگاه به “/شعری از رضا بی شتاب در آخر مقاله اضافه شد/ شاملو ده سال بعد/ گفتگو با سیمین بهبهانی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
با درود چون کسی در آن شیشه ء گل آلوده نیست پس شاملو بی حد بزرگ می شود . برایش کف می زنند و هورا می کشند در صورتی که ده ها شاعر هستند که جامعه اجازه رشد به آنها نمی دهد . حالا یک شاملو از شیشه بیرون می آید و ما خوشحال که شاملو داریم. در یک جامعه همه داری حق – دموکراتیک- شاملو یکی ست مثل دیگران . نه بزگتر است نه کوچکتر تنها شعر می گوید همین . با سپاس
آقای طاهر زاده از همین حرفهایتان پیداست که نه تنها شاملو را کاملا نمی شناسی بلکه فکر می کنی بزرگی فقط به سرهم کردن کلمات و شعر گفتن است. باید ببینی تفکر و اندیشه و درایت خفته در آن گقته و شعر چیست و این همان کلامیست که شاملو را شاملو می کند و چنین قابل توجه و اشنیدنی.
M.B.A