شعری از حسن بصیری Hassan Bassiri

 شعر
فوریه 022006
 

مثل خاطره ای گنگ

حسن بصیری

مثل خاطره ای گنگ گوشه تاقچه پر زرق و برق
و دیوار خانه ای که
آخر رفتنش
ایستادن را
هجی کرده است

ایستادن
آغاز تازه ای
برای گل هائی که پزمردگی را
پیشاپیش آموخته بوده اند

دیواراتاقت سرد
در من تنیده
که بر غبار و مه تکیه زده ام

می خندم

قاب عکس
شکلک در می آورد
وقتی ستاره ای دور را
به یادم می آوری

مهتاب
امشب دوباره
درکمین دریا ایستاده است

  11 دیدگاه به “شعری از حسن بصیری Hassan Bassiri”

  1.  

    سلام انسانهای مدرن اسمهای مدرن دارند مثل پیپ قرمز!من اینو میدونم که انسان باید حرف بزنه به زبونی که خودش میفهمه چون قبل از هر چیزی میخاد جواب یه چیزای را به خودش بده کاری به کسانی که با حفظ کردن چندتا کلمه قد و نیم قد میخان کلاسی بذارن نداشته باش خوشحال باش که من یکی میفهمم چی میگی

  2.  

    my teacher , when i saw your poetry , i was amazed

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي