سپيده رسولي
بياد بیاور

جسارتی را
همزاد عظمت در تو
بیاد بیاور
فصلی از اردیبهشت را
حوالی ظهر را
و ضمیمه ای مکرر را □
من سیاسی ترین عاشقانه ها را می نویسم
اگر نمی گویم
اگر شعر نمی خوانم
اگر نگاه نمی کنم
اگر دم نمی زنم
اما نمی دانی چه حریصانه نگاهت را می پایم
□
بیاد بیاور
که می توانم تیترهای عاشقانه را بلند بخوانم
که می توانم عصرها
تیترخوان نگاههای سرد وپرعمق تو باشم
□
جسارت تو
همپای تقاضای من نیست
من پر توقع نیستم
اشتیاق بوسه های تو
مرا با سیگارهایم بیگانه می کند
بیا راهمان را یکی کنیم
بیا اینبار مرا نترسان
من داغدیده ی بوسه های توام
مرا نترسان .
شعر دوم
(كلمه)
جاي كلمه ها عوض مي شود و
تو باردار من
شب است
ساعتی است که سایه ی تو
روی من به خواب رفته است
و من
سنگین تر از همیشه
خون کسی را می مکم
که خوب می دانم
فردا مرا از نطفه تکرار خواهد کرد
□
دیری است کلمه ها جفت شده اند
و من بالاجبار اتفاق افتاده ام
شب است
ما دیگر نمی خوابیم
فقط پلک روی هم می گذاریم.
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.