زندگی ممنوع / گیل آوایی

 شعر
مارس 112008
 

ناله ها که درگرفت
چونان سیلابی سر ریز
داغ دل زندگان بود

سوز ساز باور آنهمه خوش باوری

وقتی شمشیر ها برکشیدند

زنده ای نبود بجنباند

نفس باختگانی

در چنبره تنفسگاه مردگی

زندگی را دزدانه

قسمت کردند

بی آنکه گزمه ای

بگشاید راز ماندگاری جاری

در رگ زندگی ممنوع

و مردگانند هنوز

بهشت و دوزخ می شمارند

در نوبت خویش

جمکران

جماران

دخمه های نماز و ناله و لابه

تو در تو

حادثه ای در انتظار

هوار می کند

پوم

تاک

پوم

تاک

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي