.ر رخشانی—-سراينده بودم

 شعر
اکتبر 312007
 

سراينده بودم ……”
براي همه ي مادرها و پدرها كه رفتند

سرايندهء روح ام بودم ،
سرايندهء اندوه
بر بام هاي دنيا.

فتاده ، در خار بوته هاي عمر

خون ام مي ريخت

قلب ام مي گريست

با زاري خورشيد.

پريشان بود گيسوي زيباي پيچك

بر ميراث اندوه ،

شانه ات

خيس آينه هاي قلب ام ،

من هم

سرايندهء جان ام بودم

بر سنگ گورت.

  6 دیدگاه به “.ر رخشانی—-سراينده بودم”

  1.  

    من سرشته ای تخصصی از ادبیات ندارم. البته به شعر علاقه مندم و می خوانم. تا حد سوادی که دارم فکر کنم از استعاره زیاد استفاده کردید. به نظرم استعاره را در شعر خیلی جالب و جذاب است. از ایمیل تان ممنون.

  2.  

    عالی است بالاخص در تنهایی نیمه شبها

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي