ريموند رخشاني
مارس 092007
به شهرام ناظري
” در آغاز ديوانگي بود…. “
نوشتند :
” درآغاز جنون بود،
و با من بود شيدائي،
كه خود
ديوانه بودم .”
گفتند :
” پرهيزدار،
كه ره به آسمان بود
در ميگساري و در مستي
سپس،
بازگشت به زمين
در غمگساري اين كارگاه هستي .”
سرودند :
” چه كم بود سادگي
در تالاب ذهن
چه بيش،
درگلزار جان . ”
■■■■■
باري ،
راز
در اشك ها بود و،
در خنده ها،
و پنهان مي ساخت پرده ي پريشاني
روشنائي روز را .
باز
شيدائي با من بود ،
شيوايي در كنش1 ،
و خود ،
ديوانه بودم .
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.