روجا چمنكار-شعر Roja Chamankar

دسامبر 132005
 

سوت كشتي درياي مرا زخمي كرد

روجا چمنكار (برداشت از سايت عليرضا بهنام)پ

و اين تازه شروع بازي بود ….كاپيتان!
حالا از من
فقط موهاي خيسم را به جا مي‌آوري
و ساعت شماطه‌داري كه زنگ نمي‌زد و مي‌لرزيدمي‌لرزيد با نهنگ‌ها و وال‌ها
مي‌لرزيد با صخره‌ها و آب‌ها
مي لرزيد با شانه‌ها‌ش و دست‌هاش
رقاصه‌اي بدوي
روي عرشه من بودم …. كاپيتان
اين جنين مرده را از من بيرون بيار
بوي يك زندگي قديمي مي‌تركد توي دلم
و خيس مي‌كند
تمام خشكي‌ام را
اين جا پيچ خطرتاكي است …. برگرد!
اين شال گرم خاكستري براي تو بود
تا زندگي مرا دور خودت بپيچي
جهان سرد‌تر شده
گند زدي كاپيتان!
دستور بده هاله‌اي نامرئي دور سرم بكشند
و مرا به پست خودم برگردانند
و بادبان ها را از پوست دامنم بالا ببرند
دستور بده ! … برگرد!
دستور بده ! …برگرد!
دستور بده! … لنگر نيانداز!
پهلو بگيري … دريا را به آتش مي‌كشم
با يك زخم كهنه
اين بازي هنوز ادامه دارد
به نقش خود ادامه بده … كاپيتان!

از مجموعه ي زير چاپ « لب هايم را از پشت بام فراري بده »
برداشت از سايت عليرضا بهنام

  8 دیدگاه به “روجا چمنكار-شعر Roja Chamankar”

  1.  

    سلام خدمت سرکار خانم چمنکار
    کارهای شما جنوبیست واین باعث افتخارماست ونیز موفقیتهائی که شماکسب می کنید برای همه این موفقیتها به شما تبریک می گویم امیدوارم همیشه جنوبی بمانید.

    با احترام وآرزوی موفقیت بیشتربرای شما فرزاد شجاع

  2.  

    شعرخانم چمنکار از چند قسمت مستقل تشکیل شده و دارای چند فضای متفاوت و نا مرتبط است که خودشان میتوانند بن مایه ی شعرهای
    دیگری باشند.
    درجاهایی از شعر با آمدن سطرهایی توضیحی مانند :
    (( می لرزید با نهنگ ها و …
    می لرزید با صخره ها و …
    می لرزید با شانه هاش و … )) عینیت سطر قبل از آن
    (( و ساعت شماطه داری که زنگ نمی زد و می لرزید ))گرفته شده است .
    همچنین سطر (( و بادبان ها را از بوست دامنم بالا ببرند ))
    میتواند بایان زیبایی و نه منطقی برای شعر باشد که
    در این صورت مخاطب میتواند نقطه بایان بگذارد یا نگذارد .
    اما در شکل فعلی ، شعر با آن ((دستور بده … )) های تکراری و
    آتش کشیدن دریا و همچنین برگشتن به زخم ابتدای شعر
    كه حالا کهنه هم شده باشد ، بیشتر شکل شعار گرفته است تا شعر.
    سام- نریمانی

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي