– رباب محبMoheb

نوامبر 242005
 

سقوط و سکوت

<%image(20051125-ro_bl_1.jpg|150|100
|)%>

منم

– که نشسته ام –

یا یخ ِ سالها را ساعت های ِ کشدار آب نمی کنند

که خاک در کار ِ نفی خویش به آفتاب غایب دل سپرده است

و من

به بادی اگر

– که سازگار ؟

باد اگر که سازگار باشد ، که باد نیست )

گلوی توست که به پیشواز تیغ نرفت

تا الماس سینه ات در نفس خواب های شیشه ایت –

توٌهم باد را به گور ببرد )

منم

– که نشسته ام –

ترک خورده از رؤیا ها ی کودکیم

یا شرم کابوس های پریده رنگ ،

رنگ سقوط و سکوت می زند عبور ساده َ گیوتین را بر

سری که

خم شد و باد را ند ید؟

( سر ی که خم شد و باد را ند ید ، که دیگر سر نیست

سکوت توست ، بالای قامتت –

قندیل سالها نشسته – در قیامت چشمهای تو)

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي