رباب محب—شعر

 شعر
دسامبر 052006
 

شدن – مص . ل . دردناک شدن عضوی از بدن به واسطه ی حرکت شديد و ناگهاني و پيچيده شدن يا از جا در رفتن رگ و پي در مفصل.

(فرهنگ فارسي. عميد چاپ اول سال ناشرانتشارات امير کبير 2537 . ص 54 10 )

عقرب روی ِ ماه در مِه

عقرب روی ِ بام در مِه

عقرب روی ِ بام ِ خانه در مِه

در مِه عقرب کلاف سر در گم –

لای سطر های پنهان مي افتد

نمي افتد اينجا روی کاغذ سفيد

روی کاغذ سفيد پوست مي اندازد

انگار ماری رفته توی جلد ِ عقرب ،

که رگ مي پرد

پي ِ رگ ، پي مي پرد :

جای مرده توی گورستان نيست

توی مفصل است

توی عقرب ِ توی ِ جلد ِ مار رفته

2

ابر ، ابر سفيد. (ا ِ . ) [ ع. . ] rabậb. – رباب

(فرهنگ فارسي دکتر محمد معين. چاپ هشتم سال ناشرانتشارات امير کبير 1371 . ص1634 )

من رفلکسم

در تلنگر های بنفش

مرگم را نفس مي کشم

لب هايم از سفيد ترين ابر

رنگ گرفته افتاده اند

توی ِ دهان های ِ بي انتها ،

با بي انتها ترين سفيدهام ،

مثل تلنگری

بر همه ی تلقي هام

3

رقم ها را ازمن بگيريد ، صفر را نه

صدا ها را ازمن بگيريد ، سکوت را نه

چشم ها را ازمن بگيريد ، نگاه را نه

دهان را ازمن بگيريد ، فکر را نه

دستها را ازمن بگيريد ، قلم را نه

پاها را ازمن بگيريد ، راه را نه

من با صفر سکوت مي کنم. با صدا نگاه مي کنم . با نگاه فکرمي کنم . با دهان قلم مي زنم . با قلم راه مي روم.

من با راه منم : نفس ِ همه ی ِ عکس ها و سايه هام.

نفسم را ازمن بگيريد ،

عکس ها و سايه هايم را نه .

  یک پاسخ به “رباب محب—شعر”

  1.  

    هر چند نظر چیزی نیست جز آنکه در آن شگی باشد ولی بی شک تنهایی

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي