دکترفیروز براقی-کویر

 شعر
نوامبر 242006
 

فرستنده شاهرخ مخانیان
کویر
دکترفیروز براقی

کویر تفته زمینی است در گذرگه باد
که قرن هاست، زنفرین ابر تشنه لب است
زمان داغ دیده به ماتم در آن نشسته خموش
به فکر بدرقه لحظه های روز و شب است

تن کویر، به تاوان شور بختی خویش
همیشه در تبی از انتظار میسوزد
چه روزها که به امید قطره ای باران
نگاه تیره به خورشید داغ می دوزد

دل اسیر تعصّب کویر را ماند
که چشمه سار زلالی در آن نمی جوشد
بها ر خرم عشقی در آن نمی روید
حریر شبنم مهری بر آن نمی پوشد

دل کویر صفت را هوای الفت نیست
که در کدورت احساس خود گرفتار است
ازاو توقّع یاری، امید مهر و وفا
امید رویش گلزار در نمک زار است

بزرگوار خدایا، دعای من بپذیر
که سرنوشت بد از هر کویر برخیزد
یمی زایر عنایت بر او فرو بارد
رطوبتی زمحبت در آن بیامیزد

نقل از کتاب
” شاعرانی در ورای مرزها”

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي