دو شعر تازه از فرامرز سلیمانی

 شعر
آگوست 292007
 

فرستنده: دکترف- سلیمانی

Yard sale

تفنگی که در باغ سینه های بچه ها را نشان گرفته است
سخنان پر هیجان چارلتون رئیس انجمن اسلحه
کمی باران کمی ابر با علف های خیس
” هیچ چیز نهایی نیست هیچ کس پایان را نمی بیند”(و الاس استیونهمیشه آغاز می شود

از ما که می گذرد جهان
تصویر ماندن ما می ماند
و ما می بینیم
ما و جهانیم که ار گذاری می کوچیم
که از ما می گذرد
پیش ار تماشای تو
هم
تمام شوق تماشای تو بودم

—————–
Yard sale

تفنگی که در باغ سینه های بچه ها را نشان گرفته است
سخنان پر هیجان چارلتون رئیس انجمن اسلحه
کمی باران کمی ابر با علف های خیس
” هیچ چیز نهایی نیست هیچ کس پایان را نمی بیند”(و الاس استیون)
دو سه کتاب کهنه ی بی جلد یک کیسه قلم خشکیده
شاعرآواره
غروب آفتاب
بهار که می شودتن سنجاب ها ار درخت ها می ریزد
پرستوهای بلند پرواز زیر سقف
دودوک دوک آقا توکا
دوربین جعبه ای دسژیتالی جادویی
آتشدان والت ویتمن
کلبه ی سرخپوست ها کفش و کلاه کابویی
گرده ی گیاهان نر(مال امسال)
قرص ویگرا و کاپوت
شعر به مثابه ی اکتاویو پاز
خشم و هیاهوی سکه ی یک پول
اسباب بازیهای ورزشی
پوستر جرج والاس خشمکین آدامس بادکنکی GW
بلیط خونین تئاتر فورد در جیب آ براهام لینکن
قفس های آبی جنگ ویتنام، رولت روسی، Dr. Mash
نخ بخیه ریشه های جنگی بیمارستان توی مرداب
لباس زیر مونیکا
تفنگ پلاستیکی الیان گونزالس
WeWE WILL TRASH TO THE WORLD TO MAKE A FORTUNE
در ایوان با فیدل سیگار برگ دود می کنم

  2 دیدگاه به “دو شعر تازه از فرامرز سلیمانی”

  1.  

    يكي از مؤلفه فرما لسيم اصل تنش ،تقابل وبه ترجماني ديگر اصل پراكندگيهاي ظاهراًنامرتبط است. وكارشاعر تاليف اين اضداد درتوسعي خاص وزيباشناختي است كه القاء
    يگانگي مي كند.سليماني درچينشي خود ويژه
    در شعر بالا خالق اين يگانگي است.اگرچه هم در نقد نو و هم در فرماليسم فاتحه ارجاعات
    بيروني خوانذه شده ولي سليماني فارغ از قيد
    خلاقيت كش تئوريها به زيبايي آنها را بكار مي گيردتا مثل سالهاي دور زيباتر سروده باشد
    «شعر شهادت است »

  2.  

    BISHAK AZ NAM AVARANI V KAM NAZIR,BA ON NEGAHE ENSANI ,KALAMT RA B ASHTIE DARDHAYE MOSHTARAK PEYVAND MIZANI,HAMISHE MAN AZ SHOMA AMOKHTEAM,KOROSH-HAMEKHANI

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي