دوشعر از ناهيد سرشكي

سپتامبر 122006
 

تاج خار دار

اگر مي گذاشتند داد بكشم
گريه مي كردم
چه كسي مي دانست راه رفتن روي دو زانو را ؟
آنكه به سوي صليب دو زانو رفت
يا آنكه دست شست و زانو زد و تاج خار
بر سر پادشاه بي تخت نهاد؟ نمي گذاشتند
نمي گذاشتند دست هایم با دست هاي تو
در هوا راه بروند
و صدايم ….
كه اگر مي گذاشتند با تو داد بزند
زمين به لرزه نمي نشست اين قدر
دست ها يي كه مي خواستند يك دست شوند
و تكا ن بخورد اين هوا
اين سر زمين كه مي خواست
پس بگيرد خودش را از لرزه ها و پس لرزها و
پس لرزه هايی كه گل در پاييز
برگ در باد
نمي گذاشتند
و گرنه مي گفتم !
آن قدر كه به زمستان برنخورد !
2

زخمه ها

دهانت را باز كرده اي
چشما نت را بسته !
چه مي گويند انطرف ها ؟
زخمهاي من است كه سر باز مي كنند
و استخوان هايم كه روبه تركيدن
زمين سخت شد زير پا ها یم
وآسمان چشم تنگ
براي چشمهايم !
گريختم از شب
از هنوز
از تو
كه همبازي خدايان كودكي ام بودي
باز كن چشمهايت را
هنوز تمام نشده بازي
كه تو بكشي موهايم

  2 دیدگاه به “دوشعر از ناهيد سرشكي”

  1.  

    خیلی زیبا ودلنشن …

  2.  

    nassreh ghashangisst
    man fekr mikonam sher bayad hamisheh harfeh tazeh bashad ,
    in bishtar dardeh del asst
    khob har chi az del bar ayad zibasst
    ama sher nisst

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي