داریوش خطیر / چند شعر از/

تقویم
جمعه سیاه
شنبه سیاه
یکشنبه سیاه
……………………………….
برای ندایی که فریاد شد
تقویم
جمعه سیاه
شنبه سیاه
یکشنبه سیاه
……
……
روزهای هفته همه سیاه سياه
يكايك فصلهايمان تاريك
تمام تقویم مان تار
کل تاریخمان روسیاه
روزهای پریشان به باد رفتند
هفتههای درد به رنج رسیدند
سالهای ترس به وحشت رسیدند
قرنهای کثیف به تاریخ رسیدند
خاکستر ورقهای تقویم در چشممان
کور شدیم
از بس چشم به راه داشتیم
پشیمان شدیم
از نماز بر والیان نيشخند برلب
یادمان رفت
بت ها در مرداب میرویند
و رود خاموش مرداب را سیراب
همچنان دوره کردیم تقویم را از نو
روز را نو
گاهی سودا می کنیم
امروز را با زندگی
فردا را با ندامت
پشیمان میشویم از دیروزمان
وقتی میبازیم خون را بر سنگفرش
میان بازی
فرو مي رويم ميان لاكهاي نوميد
خون بس هم نتوانست
ایل را به بهار مالگه برساند
تژگاهمان خاموش
تنورمان خاموش
خرمنجایمان بینسیم
افسردگی پرده دار ترکهای حافظه تاریخ شد
مویه خواند با دوران دستها مادر
بر ندای بیآوا
کتل بست پدر با چرخش چشمها
بر نعش بیآواز سهراب
خرداد88
….
برای غروبهای خرداد
آتش
غروبهای ترس
غروبهای وحشت
غروبهای خشونت
آغوش به شهادت میگشایند پرستوهای بیقرار
شعله افق همه مرغان را
به شهادت گاه اشك ميرساند
شبهای بیشرم
شبهای بیآواز
شبهای بیآرش
لبالب از هراس و تنهايي است شب
باور كن
سرگیجه میگیرد از سکوت سبز
چنگ می زند برخس و خاشاک
مگر رها شود از گردآب
باور کن
شب گرفتار ماه است و شهاب
همراه خاك
همزاد آب
همراز آتش
هم نفس توفان
بهانه مگير
رویاهای بیقرار
شقایقها را به پرسیاوشان میرسانند
دستهايی به سبزی رنگینکمان
روسیاهی را به زمستان نشان میدهند
بابونههای آفتابی دشت
به انتظار تو کفش به پا کردهاند
وآب در سوراخ مورچگان
برای پرواز بادبادکها
توفان نفسهایتان را میخواهیم
خرداد 88
5 دیدگاه به “داریوش خطیر / چند شعر از/”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
داريوش جان زيبا بود و من هنوز محو رواني كلامت شدم
و چه زيبا
تژگاهمان خاموش
تنورمان خاموش
خرمنجایمان بینسیم
پاينده و مسرور