داریوش خطیر – نامه

 شعر
نوامبر 182009
 

عشق همین‌قدر آسان است
به سهولت لبخند
به بی‌دست‌و‌پایی اشک

داریوش خطیر

نامه

خودم را قربانی یک دانه اشک می‌کنم

تا باور کنی

هنوز آفتاب از شرق طلوع می‌کند

و شب هم

در کنار درخت مقدس

نام ترا برای دوک‌ها زمزمه می‌کنم

تا نقشی از قالی شود

و گلی بر ابریشم گیسوانت

مبادا همه رشته‌های آفتاب پنبه شود

عشق همین‌قدر آسان است

به سهولت لبخند

به بی‌دست‌و‌پایی اشک

به سبک‌سری پرنده

به نازی شکفتن میخک

به بی همزبانی خیال

با ورق‌هایی نمدار می‌نویسم

سنگ صبوری بی‌بزک می‌خواهم

می‌بینم

عاشقان پیام‌هایشان را با باران و رنگین‌کمان

برای فردا می‌فرستند

تا بیابان پرعطش رود را در خود غرق کند

آبان 82

  10 دیدگاه به “داریوش خطیر – نامه”

  1.  

    عالي بود
    خصوصا از اين قسمتش خيلي خوشم اومد"مبادا همه رشته‌های آفتاب پنبه شود"
    و واقعا مبادا
    سرشار از عشق باشيد

  2.  

    عشق همین‌قدر آسان است

    به سهولت لبخند

    به بی‌دست‌و‌پایی اشک

    sheret zibast,ravan,mesle hamisheh be del mishineh.lezt bordam az in hameh letafat .

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي