حسین شکر بیگی–( آخ )

 شعر
آوریل 152007
 

( آخ )

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد
یعنی حین گفتن گنجشک

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد

یعنی حین گفتن

باران

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد

یعنی حینِ

در پوستم می سوزم و

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد

یعنی حین گفتن ِ ( من مادرم را از دست داده ام و البته در پوستم هم می سوزم و )

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد

یعنی حین گفتنِ چی باشم

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد ؟

در پوستت موجهایی می بینم و دریاهایی قد علم کرده بعد پنجره به شما می گوید خون چگونه سوت زنان قدم زنان راهش را باز می کند از لای دست و پای موج و دریا پوست را خوشحال تر می کند و دست را و پارا و موهای سینه بی قرار می شوند کسی دیگر دست خالی از کسی بر نمی گردد

(مکاشفات یوحنا باب دوم )

آبی ها را یک کاسه می کنم

یعنی حینِ گفتن ِ

(( آبی ها را یک کاسه می کنم ))

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد

سعی میکنم گلی از من دهان باز کند

یا کسی از من بزند در تو

یا

بیفتم روی یک کلمه بمیرم

کلمه مر جان باشد

بیفتم

روی یک کلمه بمیرم

کلمه مرجان باشد

  5 دیدگاه به “حسین شکر بیگی–( آخ )”

  1.  

    چه بگویم
    معرکه بود حسین شکر بیگی گرامی

  2.  

    زیبا بود.
    انتخاب این دست کلمات یکم شجاعت می خواهد.طوری که از یک مفهوم زمینی معنای ماورایی در بیاوری.
    موفق باشی

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي