حسن بصیری—اینجا کلاغهای اولدوز

 شعر
فوریه 272007
 

اینجا کلاغهای اولدوز
در آرزوهای پسرک لبو فروش

null

آه …
تا دریا ماهی های سیاه و سفید

برای مرغ ماهی خوار که گیاه خوار شدن را

دوستتر می دارد

مرگ را برای هیچ کس نمی پسندد

تنهایی خلیج فراموش شده پارس

و خزر

کرانه هایش

پر از جای پای اسبانی

که از آنسوی آبهای شیرین می آمدند

تلخ می ماندند

برای آزادی

درختان

خانه های محکمی نیستند

رودخانه ها

پرندگان مرده

امروزه چند ماه

شاید هفته فرصت دارند زندگی کنند

شب را بیشتر می خواهم

تفنگ پشت ویترین را نه

فریاد های نارنجی

پر از گلوی خالی

خورشید را زرد

در پستوی شعر هایت پنهان کن

برای ازدحام کارت های هوشمند

شکستن شعر

کشتن آواز

نشسته ای

گوشهایم تیز

دستهایمان ایستاده هم نمی رسند

به دوری ستاره ها

روی کاغذ شب نما

خاطره دیوانه ای از زمین

زرد می کشم

خواب ناز

در لطافت پندارت جان می گیرد

فریاد …

حسن بصیری

2007-02-19

  یک پاسخ به “حسن بصیری—اینجا کلاغهای اولدوز”

  1.  

    دستهایمان ایستاده هم نمیرسند….

    قابل تحسین است،نوشته هایی که بیانگر حس درونی انسان هاست….wish the most beautiful color of life for u

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي