حتا قناری کوچکی باشیم.—مهتاز بدیهیان

 شعر
ژانویه 132007
 

تقدیم به آنها که هنر همدردی دارند ، والاترین هنر انسان……

null

انسان نباشیم که نیمی
سست و پلید و شکسته خو
و نیمی
با قامتی که مدام خرد می شود
زیر بار فصلهای بی حضور.
و با گلویی که هر چه فریاد می زند
دشت خالی است
.
هر چه می دود در این راه پر سنگلاخ
دو پاو چهار پا.
شش دانگش بجاست
و می پرسد: چرا درها همیشه بسته است
در چهار فصل این جهان؟.
.

انسان نباشیم
غبار به چهره .
دستان پینه چنین ریشه گرفته
در عمق بودن مان.

و چرا آب نباشیم
انعطاف پذیر و سخت جان
همیشه دوان ، دوان بسوی دریا ها .

چرا سنگ نباشیم،
شیشه دل
سخت و پا بر جا.

حتا قناری کوچکی باشیم.
برای دانه ها بخوانیم به فصل بهار
و بال گسترانیم هر کجا که آفتاب پر رنگ است
.

احتیاط چه سوددر این بی اعتباری جهان
که پر از تصادم گفته ها و نا گفته است.
انسان نباشیم
که نبود ه ایم و نیست انسانی….

2006 SF

  6 دیدگاه به “حتا قناری کوچکی باشیم.—مهتاز بدیهیان”

  1.  

    خانم بدیهیان:
    شعر های شما لطافت انسانی را با خود حمل می کند

  2.  

    ششدانگ حضور بدهکارتوست
    وبهاربرای تومی خواند
    که تنها در باران آن کلمات
    همه چیز زیبا تر میشود
    و انسان به اعتبار می رسد.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي