حتا قناری کوچکی باشیم.—مهتاز بدیهیان
تقدیم به آنها که هنر همدردی دارند ، والاترین هنر انسان……

انسان نباشیم که نیمی
سست و پلید و شکسته خو
و نیمی
با قامتی که مدام خرد می شود
زیر بار فصلهای بی حضور.
و با گلویی که هر چه فریاد می زند
دشت خالی است.
هر چه می دود در این راه پر سنگلاخ
دو پاو چهار پا.
شش دانگش بجاست
و می پرسد: چرا درها همیشه بسته است
در چهار فصل این جهان؟.
.
انسان نباشیم
غبار به چهره .
دستان پینه چنین ریشه گرفته
در عمق بودن مان.
و چرا آب نباشیم
انعطاف پذیر و سخت جان
همیشه دوان ، دوان بسوی دریا ها .
چرا سنگ نباشیم،
شیشه دل
سخت و پا بر جا.
حتا قناری کوچکی باشیم.
برای دانه ها بخوانیم به فصل بهار
و بال گسترانیم هر کجا که آفتاب پر رنگ است.
احتیاط چه سوددر این بی اعتباری جهان
که پر از تصادم گفته ها و نا گفته است.
انسان نباشیم
که نبود ه ایم و نیست انسانی….
2006 SF
6 دیدگاه به “حتا قناری کوچکی باشیم.—مهتاز بدیهیان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
zibatar va latiftar nemitawanat chenin benewisad jawedane bashi doost man simin
اولین بار است که شعری از شما می خوانم راستی که بی تکلف به همه گوشزد می کنید که انسان باشندو انسان بمانند و چه خوب گفته اید که احتیاط چه سود در این بی اعتباری جهان