تاسیانی…- شعری از گیل آوایی..Avaie
گیل آوایی

تاسیانی
صدای
نقاره
نوای
سورنا
و آواز پورضا
و خیالٍ همیشه در هوای دیار
چه آشوبی است مرا
درغربتگاه بئ حرمت این سالها!
خیره
به فضای دور
دل
بنوای دیلمانی
و نی چوپان
و سیه ابران روزگار است
که از چشمانم می بارد
چندم توان ماندن و نشستن
بر پرخیال
هزار خاطره و یاد
در بی تابی همیشه با من
به گاه شعله کشان جانم
به هر کلام و نوای
تا پوست و گوشت و استخوانم آشنا
در بیگانگی کابوس واری
که چون خشک هیمه ئ نشسته بر آتش
می سوزاندم
و سکوت جنگلی ام
هوار هولناک گم شدگیهای من است
و نوای آشنای من
پورضای من
و صدای
مهربانی
صدای
خاک
صدای
خاطره
وصدای
ریشه های من!
که های
اگر که اینجایم
دلم
آنجاست
عشقم
آنجاست
و دل داده به نوای تو
بئ تابی ام را
مرهم می نهم
آه
که غربت
تلخ است!
تلخ!
گیل آوایی ( تاسیانی کلمه ای گیلیکی به معنی چیزی فرارتر از دلتنگی،بئ قراری است)
آوریل 200
7 دیدگاه به “تاسیانی…- شعری از گیل آوایی..Avaie”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
گیل عزیز، خیلی شعرت بدل نشست…
م-ب
من هم با خواندن این شعر صدای سورنا و بالابانی را که بچه های تالش در فصل بهار در کوه پایه ها و جنگل ها میزدند،شنیدم. یاد مادرم افتادم که صدای نقاره اش در روز های عید و
بخصوص در 13 بدر همه بچه های محل را در حیاط ما گرد می آورد، او کاری به مرگ امام و امام زاده در 1400 سال پیش نداشت ، حتی اگر کرور کرور مرده بودند…
عید بود و باید خوش می بودیم.