برای مادرم/ مهناز بدیهیان/Mahnaz Badihian
فوریه 272008

و روزی که صد سال دیگر
گلهای انار از استخوانش می روید
برای مادرم
همو که در قرن آینده
آمده بود
و روزی که صد سال دیگر
گلهای انار از استخوانش می روید
می داند، می داند
که باغچه بی حاصل نبوده است
و تخم های آرزو
در همین برهوت
گل داده است
—
برای مادرم،معلمم ،که 9 سال پیش در چنین ماهی دور از وطن در سن 64 سالگی زندگی را رها کرد
و همه ی تارخ و درس و کتاب اندوخته در ذهنش را با خود برد…
یاد ش گرامی
م-ب
7 دیدگاه به “برای مادرم/ مهناز بدیهیان/Mahnaz Badihian”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
Besyar ziba va del neshin bood. Jayeh oo baryeh hamisheh khalist. Ghorboonet.
يادش هميشه در انديشه هايی که به پاکی پياله ميزدند باقيست… او عشق بود و هنوز به ياد روزی که خبرش را شنيديم و تا ساعت ها نمی خواستيم باور کنيم اندوهناک ميشوم و با خود زمزمه ميکنم که ايکاش هنوز باور نميکردم … باور نميکردم که او چگونه در لباسی تور ، توری صورتی رنگ خوابيده بود و آن هنگام که تا گردن در گل با من رفتنش را ميخواند و باز نگشتنش را … کاش باور نميکردم آنگاه که بيل را از دستشان گرفتم و خاک رو بر روی آرامگاهش ريختم … کاش باور نميکردم … به راستی که از قرن آينده آمده بود آنگاه که بذر عشق به شاعر و شعر را در دلم کاشت و در 6 سالگی حافظ را به دستم داد تا در 18 سالگی شاملو را در دست گيرم … يادش هميشه در دل های ماست … او به راستی شاهزاده بود و چون شاهزادگان در عزت خفت …