با توام بانو– مهناز بدیهیان
با توام بانو….
مهناز بدیهیان
با توام
دیوانه ی درد آشوب
با آن چشمهای خیره ی خمار
و پوست پریده شور و شرقیتبا توام بانو
بیا ،
و رازناکی جهان را بسپار
بدست ماه و ذره و گیاه
و باور کن که حتا گل سرخ
که نسیم سر سپرده در بناگوش گلگونش
آواز می خواند
فردا پر پر ، پچ پچ کنان
با حافظه ای خزان زده فرو می غلطد
به زیر پای عابری سنگدل.
با توام بانو
تمام روزها و هفته ها رفتند
و فرصتی نکرد تو را
که حتا یکبار / یکبار
دستی زنی بگیسوی خویش
و یکبار / حتا یکبار از سر نوازش
به این تصویر دل خسته
که در آیینه گاه گاه / نگاه می کند تو را
بگویی خسته نباشی بانو
بانوی سال های دل تنگی
بیا،
شعری بلند / تنیده از فریاد ساکنین جهان بگو
تا مردمان بدانند جهان چنین بود است
و جنگ و زخم و خشم خواهد بود
تا روزیکه ما ریشه های باورمان
باور کند-” انسان خداست”
و مهربانی خون رگان / خداونگار انسان است.
5 دیدگاه به “با توام بانو– مهناز بدیهیان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
سلام! اگه بخوام از منظری که رایج است حرف بزنم شعرتون شعر خوبیه اما اگه بخوام یه خورده فراروی بکنم از کلیشه ها و قید و بندها باید بگم کار ضعیفی هست به نظرم مصنوعی آمد خیلی! شاد باشی
انگار در هر بند این شعر، بانویی دل خسته روبروی بی تفاوتی جهان بی صدا نشسته
و از عبور خشم و خنجر روزگار حتی بر نقطه چین لبان آیینه فریادی خشکیده:
"آی بانوی سا های دلتنگی! خسته…"
( آقای شکربیگی اگر شما نویسنده ای هستید که کتاب " نیمی از صورتت را عاشم" نوشته است، باید هم طرز تفکر شما و سلیقه ی ذاتیتات نسبط به این گونه اشعار زیبا چنین باشد.
هر شخصی با توجه به احساسات و منطقش فکر می کند، نظر می دهد و یا می نویسد. شما با دید دیگری خیلی متفاوت تر از شاعران و نویسندگان دیگر می نویسید و نظر می دهید. پس " ضعیف بودن و یا مصنوعی بودن یک نوشته" از دید شما در اصل نظری ست که به روحیات خود شما برمی گردد نه به مضمون و محتوای شعر! پس به نظر من شما نمی توانید این گونه قاطعانه بگویید: "…کار ضعیفی هست")