با امیری براکا–مهناز بدیهیان
آمریکا را متهم به ظلم های فراوان بمردم جهان بخصوص به
سیاهان آمریکا کرد و در حقیقت از آمریکا پرسید با
این کارها چه کسی تروریست است.
شنبه ی گذشته رفته بودم بشعر خوانی شاعر شجاع و بزرگ آمریکا، “امیری براکا”.جمعیت عظیمی برای دیدن و
شنبه ی گذشته رفته بودم بشعر خوانی شاعر شجاع و بزرگ آمریکا، “امیری براکا”.جمعیت عظیمی برای دیدن و شنیدن او آمده بودند.جماعتی که بیشتر آنرا شاعران و نویسندگان و صاحب نظران سانفرانسیسکو تشکیل می دادند، از جمله “جک هیرشمن” ملک الشعرای سانفرانسیسکو..من بناگهان از ذهنم فکری عبور کرد که چرا در ایران ما هر کس یک خط شعر می نویسد برای خودش صدر و مرتبتی جدا از مردم تصور میکند ،تا بدان جا که حتی دیگر شاعران را نیز قبول ندارد چه برسد رفتن به شعر خوانی شاعری دیگر! و مدام در حال دفاع کردن از این شان و مرتبت هستند. هنری که راستین و مردمی نباشد، هنر نیست بلکه ابراز گونه ای دیگر از بیان حرف است…بگذریم…
آنقدر جمعیت زیادی آمده بودند که از در سالن کتابفروشی بیرون زده بود و عده ی کثیری نیز روی زمین نشسته بودند…
امیری برکا، این مرد شاعر و مبارز و اندیشمند جثه ای کوچک و تکیده داشت و صدایی رسا و معترض. او ابتدا بمناسبت چاپ مجموعه ی داستان های کوتاهش ، داستانی خواند . از او تقاضا کردند شعری بخواند و او شعر زیبایی خواند و جماعت همچنان محو تماشا بودند. امیری براکا پس از ماجرای یازدهم سپتامبر در آمریکا شعری بلند منتشر کرد که در آن آمریکا را متهم به ظلم های فراوان بمردم جهان بخصوص به سیاهان آمریکا کرد و در حقیقت از آمریکا پرسید با این کارها چه کسی تروریست است…این شعر سبب شد که از او تقاضا کنند که از مقام خویش بعنوان مللک الشعرای نیو جرسی استعفا دهد….
جمعیت بیش از هر چیز مشتاق شنیدن نظرات سیاسی این شاعر مبارز بودند….بیشتر جلسه نیز با مسائل سیاسی روز گذشت…
برای خواندن بیوگرافی و شعری از امیری به لینک زیر مراجعه کنید..
https://www.mahmag.org/farsi/worldpoetry.php?itemid=303#more
2 دیدگاه به “با امیری براکا–مهناز بدیهیان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
مهناز عزیز !
باراکا را 2 سال پیش با شعرش اشنا شدم . همراه نسل بیتی ها بوده است و بسیار شاعر بزرگی ست . کاش سعادتی که داشته ای را من نیز می داشتم .
ديشب آدمي لايعقل فارغ از نام و ننگ ايستاده در زاويه اي هاي انگِل مي خواند: مدامم مست مي دارد نسيم جعد گيسويت"و از زاويه اي لوانگِل مي ناليد:"خرابم مي كند هر دم فريب چشم جادويت"مستدام باد مهناز!كات !