بابک بامداد / برای شاملوی بزرگ
جولای 132008
تقدیم به انتشارات وزین ماهمگ به مناسبت سالروز غم از دست دادن بزرگ شاعر واژه پرور استاد احمد شاملو
موطن من هم
غریب است ” نازنین “!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است
بامداد *
1
بامداد :
بر سریر افق
دردیار شب
برف پوشان
برموج دستان
ابدیت حجله اش را
کل زنان
ره می سپارد .
تو گویی :
” که از مرگ اش هراسی نیست ” !
2
بامدادا !
تو که
والی و ولی واژگان بودی ،
با کدامین واژگان
بی آنکه
شرمسار و خجل ات باشند ،
در توصیفی بایسته ات
ادای دین توان کرد ؟
3
” روزگار غریبی است نازنین “
موطن من هم
غریب است ” نازنین “!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است
موطن ام
در فقر و بیداد سمبل است
موطن ام را
غافلی از کف بداد
موطن ام
در رنج و درد ، پر حاصل است 0
یک پاسخ به “بابک بامداد / برای شاملوی بزرگ”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
bastegi darad moten che bashad gah moten be vosaate hame jast pas hame dar faghro zanjirand jazire motani koochek ast agar be dashtan bebalad dayerei mahsoor va maHDOOD AST vatane man va ma bi marz zibast pas darnahayat faghr nemate aghniya nist chon namahdood ast donyaye kesrat zibast