بابک بامدادی / موج سبز

 شعر
ژوئن 292009
 
mooje sabz

به چشم خویش دیدم من ،
هجوم مسجدی ها با وضوی خون
سنگ در دل
چماق آهنین بر کف
موج سبز

حکایت نیست
روایت نیست
حدیث یک کلاغ و چل کلاغان نیست

به چشم خویش دیدم من ،
موج سبز کاروان رأی جویان ِهم آوا را
با نقابی سبز
بر لب و سر
گردن و مچ
و ندای
رأی من کو ؟ رأی من کو ؟
در جوار رود زاینده
و سی و سه شاهد قائم !

به چشم خویش دیدم من ،
هجوم مسجدی ها با وضوی خون
سنگ در دل
چماق آهنین بر کف
در کویر رود زاینده
چگونه موج سبز کاروان رأی جویان را
ز هم پاشید و گلگون کرد !

به چشم خویش دیدم من ،
که نیروهای امنیت
جوان موج سبزی را
چگونه از فراز پل
بر کف رود کویر
تقدیم زهرا ( س ) می کنند !

احادیث و روایت نیست
به چشم خویش دیدم من
. . . . . . . . . . !

بابک بامدادی

  9 دیدگاه به “بابک بامدادی / موج سبز”

  1.  

    لای لای ، ای پسر کوچک من
    دیده بربند که شب آمده است
    دیده بربند که این دیو سیاه
    خون به کف خنده به لب آمده است

    با تشکر از ادبیات بسیار زیبا و تاثیر گذارتان. همیشه جاوید باشید.

  2.  

    گفته بودم که خیالات وهم است
    سرنوشت بازی خیمه است
    که در خیمه گشودن سهل است
    که نه بازی و نه خیمه همه نیست
    آنچه هست رنگ شب و راه…قدم مرد رهست.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي