الیاس قنواتی

 شعر
سپتامبر 022007
 

به وقت قرار این بی قراری بیقرار بی قرارم

www.dominicwilcox.com

روی تاب نشسته ام و تا بیتابیم تابی نیست

نیستی قرار هم نبودنت بود

ونبودنت هم نیست
توی کوچه سیگار نیم سوخته طعم تو می داد

مگر تو نگفته بودی ما در اتفاق به اتفاق رسیده ایم

پس این کدام اتفاق است

که نه بویی از رفتنت هست

و نه عطری از ماندنت

یادت هست

به بیابان زدم که بیابانی باشم

توسعه ی شهر مگر گذاشت

گفتی شهید تو باشم

رفتم و شدم

نوشتند روی خیل عظیم کلمن ها

بنوش به یاد او

امدم تنم را بردارم بروم گورم را پیدا کنم

گیر دادی که شهیدان زنده اند

ماندم

حالا می گویی تن تیر خورده دارم

دارم که دارم ، دوستت

ببین خودم هستم

با قدی متوسط

چشم هایی که از مرز مشکی بودن گذشته

و مو ها یی که وقت مد موج دارند و وقت جزر آرام آرامند

آرام در گوشی می گویمت

ادامی این شعر شخصی ست

هزار و سیصدو هر چقدر که بود بود

و هر اتفاقی که افتاد افتادیم

از جایی به جایی برای جا به جایی

ادامه ی این شعر شخصی ست

الیاس قنواتی

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي