الكساندر پارونكي – ALESSANDRO PARRONCHI
آگوست 022006
شعري از “الكساندر پارونكي

ترجمه پیروز ابراهیمی– تقدیم به ، پدرم در رویا
لبخند مي زني و با نگراني مرا ترك ميگويي
بي اختيار, با بغض از خود ميپرسم:
“مدت زماني است كه تو را در اغوش نگرفتم”
“بازويت را دوستانه نفشرده ام.”
حافظه از دست مي رود.رنگ مي بازد,همچو اسمان پاييزي
كه از ابرهاي تيره,اكنده مي گردد.
مي روي.
در زمان,چه بسيار ناگفته هاي با تو مي يابم…و گنگ مي مانم.
انگاه كه روي بر ميگردانم.چرا ديگر انجا نيستي?
چه بسيار نا گفته هاست…باز تو را مي خوانم و بر اين باورم
كه اين
به يقين
نمي تواند,رويا باشد.
2 دیدگاه به “الكساندر پارونكي – ALESSANDRO PARRONCHI”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
بسيار زيبا.
"مدت زماني است كه تو را در اغوش نگرفتم"
"بازويت را دوستانه نفشرده ام."
شكر كه شعر را داريم تا گاهي نجات مان دهد.
خنجرهایی که همچنان معشوقه ای از نسل میمون ترا میبوسند دو سویه اند زخم ها نیز به ناچار بر دو تن خواهد بود شاعر را به گمانم درک میکنم