از باره تفسیر زدایی – صبا نخجوانی
نافذ ترین نقد ها ی مربوط به ساختار گرایی از درون نهضت ساختار گرایی پدید آمد و به نهضت پسا ساختار گرایی، مشهور به تفسیر زدایی منجر شد .
ژاک دریدا، بی پرده ترین نقد ها را بر ساختار گرایی واردکرد، کسی که خودش مدتی در صف ساختار گرایان قرار داشت . بی تردید اندیشه ی دریدا ریشه در عقاید ساختار گرایانه دارد، و این امر توصیف پساساختار گرایانه را به جا می سازد، اما جای تردید است که آیا دریدا آن قدر وجه اشتراک با ساختار گرایان داشته است که یکی از آنها شمرده شود یا نه بر خلاف فی المثل فوکو که از مرحله ساختار گرایی به مرحله پسا ساختار گرایی گام نهاد ….از باره تفسیر زدایی
صبا نخجوانی
نافذ ترین نقد ها ی مربوط به ساختار گرایی از درون نهضت ساختار گرایی پدید آمد و به نهضت پسا ساختار گرایی، مشهور به تفسیر زدایی منجر شد .
ژاک دریدا، بی پرده ترین نقد ها را بر ساختار گرایی واردکرد، کسی که خودش مدتی در صف ساختار گرایان قرار داشت . بی تردید اندیشه ی دریدا ریشه در عقاید ساختار گرایانه دارد، و این امر توصیف پساساختار گرایانه را به جا می سازد، اما جای تردید است که آیا دریدا آن قدر وجه اشتراک با ساختار گرایان داشته است که یکی از آنها شمرده شود یا نه بر خلاف فی المثل فوکو که از مرحله ساختار گرایی به مرحله پسا ساختار گرایی گام نهاد .
دریدا در سلسله مقالات تفسیری که از لحاظ تنوع و تاثیر بسیار درخشان و حیرت انگیزند_بااستفاده ابزاری از زبان_ به تجزیه وتحلیل بی وقفه ی مبانی فلسفه ی غربی دست زد . کار دریدا و فوکوی متاخر را به نام گوناگون پساساختارگرایی مبتنی بر تفسیر زدایی نامیده اند . تفسیر زدایی اصطلاح خاص دریداست، که البته معنای پسا ساختار گرایی را بایستی در خلال بحث خویش روشن سازیم .
دریدا نظریه ی ساختار گرایانه معنا را به مثابه امری دانست که به طور کلی از اختلاف گزافی قوام یافته است، و از این برداشت خویش لازمه هایی را بیرون کشید که در جهت دیگر و بسیار بنیادی تر بودند . وی دلیل آورد که چون هر واژه ای بواسطه ی تفاوتش با واژه های دیگر شکل می گیرد .
معنا هرگز در یک جهان به طور تمام و کمال حضور ندارد . معنا ” به تعویق انداخته می شود ” و بیشتر بواسطه ی غیاب شکل می گیرد تا حضور . دریدا با استفاده از ابهام فعل فرانسوی defferer که هم به معنای ” to differ ” یعنی تفاوت داشتن یا “to defer” یعنی به تاخیر نو آوری واژگانی خود یعنی ” defferance ” را ارائه می دهد . فرق differ و deffer تنها در نوشتن است نه تلفظ کردن و این امر یاد آور این نکته مهم است که نوشتن اگر مهمتر از گفتن نباشد، حداقل به همان میزان اهمیت دارد . بدین طریق دریدا تاکید سنتی بر آنچه که ” مابعد الطبیعه حضور ” و نوعی شیفتگی گفتاری نامید به چالش فرا خواند . اندیشمندان در غرب آرزو داشتند تا معنا را به صورت تام و کامل در یابند هدفی که بهتر از همه در معیار ” وضوح و تمایز ” دکارت بیان شده است .
چنانکه فیلسوفان از افلاطون به این طرف تمایل داشته اند گفتگو را بر نوشتار تر جیح دهند زیرا احساس کرده اند آدمی از رهگذر گفتگو بهتر می تواند به معنا اطمینان داشته باشد و گفتار بر خلاف غیاب ناشی از کتابت راه را برای نوعی حضور بی واسطه باز می کند دریدا در قالب هدف سنتی زبان تک معنا به طور انتقاد آمیزی می گوید :”اسم زمانی مناسب است که فقط معنای واحدی داشته باشد … هیچ فلسفه ای تا کنون از این آرمان ارسطویی صرف نظر نکرده است . این آرمان همان فلسفه است ” .
دریدا در پاره ای از آثار ماهرانه خود استدلال می کند که این هدف تک معنا و این مابعد الطبیعه حضور وهم و پنداری بیش نیست .وی در مجموعه مقالات استادانه خویش نشان می دهد که چگونه تلاش های افلاطون روسو هوسرل و ساختار گرایان بر جسته ای همانند استروس و سوسور جهت رجهان گفتار بر نوشتار حضور غیاب به خاطر ناسازگاریهای خود با شکست مواجه شده اند و البته خودشان تن به نوشتار داده اند و غیاب اختیار کرده اند . تک معنایی مسلما نه تنها آغشته به ابهام و عدم دقت بلکه استعاره است . شیوه دریدا که عنوان شیوه ی تفسیر زدایانه پیدا کرده است . هر اثری را علیه خودش به کار می گیرد تا نشان دهد که چگونه خود اثر تخم فروپاشی خود را پاشیده می سازد . مثلا وی نشان می دهد که افلاطون چگونه از نوشتار جهت استدلال علیه نوشتار و از اسطوره شعری جهت تحریم اسطوره استفاده کرده است .افلاطون نوشتار را
” سٌم ” می شمرد .
اما خاطر نشان می ساخت که سقراط، قهرمان بزرگ داستان وی خودش یکی از سم ها یا با استفاده از ابهام کلمه pharmakon در عین حال” درمان” بود . دریدا در پایان نشان می دهد که حتی افلاطون نیز نتوانست گفتار را از خطر های نوشتار دور نگه دارد . وی در جایی علیه هوسرل
می گوید که کلمات پیوسته مستلزم تکرارند .ریشه نایافتنی خود را فرو می گذارند و بدین ترتیب شکافی ضروری بین کلمه و حضور آشکار پدید می آورند .
نتیجه گیری دریدا این است که نوشتار در واقع این مزیت ویژه را دارد که نشان می دهد گفتار نیز همانند نوشتار است و دارای همان ناپایداری و ابهامی است که در نوشتار می بینیم . وی در یک تفسیر مشهور می گوید :” چیزی بیرون از متن وجود ندارد “.
دریدا به شیوه ای مشابه با شیوه ی ریکور به استبعاد نوشتار تاکید می ورزد، اما فراتر می رود و می گوید شکاف مشابهی حتی در گفتار نیز پدید می آید، و مادر اینجا نیز نیازمند تفسیر هستیم .
دریدا با دست اندازی یکسان به آثار کثیری از اندیشمندان دیگر، به آنچه وی ” کلام محوری ” نام می نهد،حمله کرده و از ” دستور شناسی زبان ” هواداری می کند تا نشان دهد که گفتار واضح و متمایز درباره یک چیز چقدر دشوار است . وی، با استفاده از گفتار ویتکنشتاین ، دست کم
می گوید:
” کلمات پیوسته دارای حدود ناهموار هستند . شیوه دیگری که دریدا با آن، این نکته را بیان می کند ذکر این مطلب است که آنچه ما دارا هستیم،تنها رد پا و نشانه ای از معنا ست . و نه ظهور کامل آن ،کریستوفر نوریس در این خصوص می نویسد :
“ تفسیر زدایی بیش از همه این ایده را باطل می سازد که عقل تا حدودی می تواند از زبان صرف نظر کند و به حقیقت صرف و مستند دست یابد _ ایده ای که به نظر دریدا پندار غالب فلسفه ی غرب است . هر چند فلسفه تلاش می کند تا خصیصه متنی یا نوشتاری زبان را محو سازد ، اما نشانه های آن تقلا را در نقاط کور استعاره و دیگر راهبردهای بلاغی می توان مطالعه کرد “.
چنانکه در ساختار گرایی دیده می شود، دریدا نیز شناسنده را دست کم می گیرد و می گوید :
“ شناسانده امر مستقلی نیست،بلکه استلزام متون یا آفرینش متون است . اگر متون وجود دارند ،خوانندگان و مولفان نیز موجودند . اما آنها فقط به گونه ای التزامی وجود دارند . دریدا نقد هیومی
فاعل جوهری را به جانب متن سوق می دهد” .
دریدا، با استفاده از ساختار گرایی علیه خود ساختار گرایی، تباین های ثنایی غرب _ گفتار، نفس، حیات، پدر و نور در برابر نوشتار، بدن، مرگ، مادر , ظلمت _ را بر می گیرد و بدون یافتن ترکیب والاتری آنها را از اثر می اندازد . وی نشان می دهد که این تباین ها ی ثنایی چگونه به بن بست ها و معماهایی می انجامد . که به جای استیلا بر آنها، باید در ” تجربه ای بی پایان ” آنها را تحصیل کرد .نتیجه این امر، بازی بی وقفه ی تفسیر است بدون نقطه ای ایست معین .
دریدا با اتخاذ مفهوم لبیک خواننده مبنی بر اینکه ناگفته ها یعنی جاهای خالی یا نا نوشته، به
اندازه ی گفته ها، برای نتیجه ی اساسی تر مهم اند،به اهمیت غیاب و حواشی آنچه نوشته می شود.
تاکید می ورزد . در واقع معنا چنان به تعویق انداخته می شود که می توانیم دال را همسنگ مدلول یا مهم تر از مدلول محسوب کنیم . بدین ترتیب، آنچه به ویژه در اندیشه ی اخیر دریدا در می یابیم بازیهای بی پایان کلمات هستند که بیشتر از مدلول با دال سر وکار دارند . دریدا بر عکس، کلام محوری را به مثابه جستجوی ” مدلول متعالی “، نقطه ایست نهایی و ضامن معنای مسلم توصیف
می کند .
در اندیشه دریدا نیز همانند فکر ویتکنشتاین و گادامر، ایدهی بازی بسیار مهم است . با این وصف
در نظر دریدا بازی بیشتر بی قاعده گی را افاده می کند . او می خواهد از طریق این نوع بازی با متون به تخطئه ی این نگرش بپردازد که متن ها معنای ثابتی دارند ، و ما می توانیم پاره ای از تفاسیر را رجحان بخشیم ، و حدو مرزی برای تفسیر وجود دارد . در واقع دریدا نقد هر متنی را در اصل به مثابه آفرینش و متن “شعری ” دیگری محسوب می کند . کار خود دریدا به همان میزان که فلسفه است نقد ادبی نیز است . و به همان اندازه که نقد تولیدهای ادبی است، خود یک تولید ادبی است . لذا تمایز های شدید بین این فعالیت ها را از بین می برد .
گفته شده است که میراث یهودی دریدا، به تاکید نظری وی بر شرح و تفسیر بی پایان متون رهنمون شده است ،شرح و تفسیر هایی که خودشان به خوراک تفسیر بعدی تبدیل می شوند .در نتیجه دریدا به نوعی” بینامتنی” یعنی نوعی رابطه ی متقابل تمامی متن ها با افق ما تاکید می کند .
گاهی پیوند هایی که دریدا در مدار مدلول نیز به اندازه ی حیطه ی دال در می یابد، در نظر افراد عادی و متوسط گزافی و تصنعی تلقی می شوند اما این امر بر توجه ساختار گرایانه به در هم تنیدگی کلی دنیای نشانه ها دلالت می کند . تاکید گادامر بر فهم به منزله ی تولید خلاق در اینجا بیشتر بسط می یابد . همانطور که دریدا در گفتگوی معروف خود با گادامر نشان داد او پیوسته از تلاشی برای گیر انداختن طرف، و ثابت کردن معنای مورد نظر خویش اجتناب می کند . اما همواره در حالت ابهام باقی می ماند . وی در خاتمه فقط رد پایی را بر جا می گذارد .
وی همه خوانندگان را تا حدودی در موقعیتی باقی می گذارد که در یک نکته نیچه را در آن باقی می گذارد .
” اندکی گم شده در بافت متن خویش گم شده به مثابه عنکبوتی که خودش را ناتوان از غلبه برتارهای تنیده خویش می یابد “. کسانی تردید دارند که اساسا ضابطه ای هرمنوتیکی در دیدگاه دریدا وجود داشته باشد. لیکن، ما باید در برابر این تردید به این نکته توجه کنیم که دریدای ساعی چقدر برقرائت دقیق و تحلیل عالمانه ی متون اهتمام دارد .
با وجود این، قصد دریدا بیشتر پرده برداری از ” ابهام نهفته در متون است تا کشف معنا . وی همانند ویتکنشتاین نمی خواهد
مابعد الطبیعه ای را از خودش عرضه بدارد بلکه می خواهد به اصطلاح خودش نقش طفیلی
باز کند . دریدا یک نوع در مانی را ارائه می کند که آدمی را از پندار محال سلطه ی مطلق بیرون می آورد .
5 دیدگاه به “از باره تفسیر زدایی – صبا نخجوانی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
این نوشته بسیار دقیق و غنی و پر فایده است از صبا نخجوانی ممنونم البته سوالاتی در این باره دارم که نمی دانم از چه طریقی با شما در میان بگذارم.