آزاده نیکویی
مارس 092007
رو به شعله ها می نشینی
آهوها در جنگلهای دور آتش می گیرند
و تو
به روزنامه ای خیره شدی
که آگهی گم شدن ام را
برگشت می زند
24 سال تعبیر خواب شانه های تو
این میز شد
با صندلی هایی که در تصور تو
خالی پوسیدند
بگذار بسوزم
24 سال است که سیاه به همه ی رنگ ها می آید
به لبخند
به اشک
به تقوا و مرگ
هزارها سال پیش
موسی از عصا مار
من از زیر زبان مداد ها
نامه های عاشقانه بیرون کشیدم
تا بیشتر انکارم کنی
مرگ سه خانه بیشتر نیست
تا تو از چارخانه های جهان
این خانه را سیاه کنی
عیبی ندارد
24 سال است که سیاه به همه ی رنگ ها می آید
یک پاسخ به “آزاده نیکویی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
مثل همیشه خوب بود و اندیشه ای در پس آن